پیپ رابینسون کروزو و نگاهی به داستانی کلاسیک
رابینسون کروزو اثر دانیل دفو، که اولین بار در سال ۱۷۱۹ منتشر شد، داستانی است که تقریباً همه ما از کودکی با آن آشنا هستیم. این کتاب به قدری محبوب بود که در همان سال اول چهار بار تجدید چاپ شد و تأثیرگذار بود تا ژانر داستانی خاص خود، یعنی «رابینسناد» (Robinsonade) را پدید آود. در این ژانر، شخصیت اصلی از جامعه جدا میشود. نمونههای مدرن رابینسناد شامل فیلمهایی مانند مریخی (2015) و حتی سریال جزیره گیلیگان (1964-1967) هستند. بسیاری از ما در جوانی، با خواندن این رمان، از غارت کشتیهای غرق شده، کشف دوبلونهای طلا، و مبارزات بقا در جزیره لذت بردیم. داستان رابینسون کروزو، که ۲۸ سال را در یک جزیره متروک سپری میکند، پر از ماجراجویی است و خوانندگان را مشتاقانه با مصیبتها و تعاملات او با آدمخواران، اسیران و شورشیانی که به جزیره میرسیدند، همراه میکرد
اگر مانند بسیاری از ما، داستان رابینسون کروزو نوشته دانیل دفو را در کودکی خواندهاید، احتمالاً متوجه پیپها و توتونهای موجود در داستان نشدهاید. من هم در نوجوانی متوجه این نکته نشدم، چون پیپ برایم جذابیتی نداشت. اما حالا که به دنیای پیپ علاقهمند شدهام، خوشحالم که چنین جزئیاتی در کتاب وجود دارد.
ماجرای رابینسون کروزو – مردی که در پی یک کشتیشکست، ۲۸ سال را در جزیرهای متروکه سپری کرد – آنقدر مشهور است که ردپای آن را از جعبههای کورنفلکس گرفته تا فیلمها، کارتونها و موسیقیها میتوان دید. بسیاری از ما، در نوجوانی با اشتیاق فراوان ماجراجوییهای او در نجات از کشتیشکست، یافتن گنج، و ساختن زندگی از هیچ را دنبال کردیم.
اما امروز، آنچه بیش از همه ذهنم را مشغول کرده، این است که رابینسون چگونه توانست در آن جزیرهی دورافتاده، به منابعی از توتون پیپ و پیپ دسترسی داشته باشد. چون واقعاً زندگی در جزیره بدون پیپ، جذابیتی ندارد! پیپ، نه تنها ابزاری برای دود کردن است، بلکه همراهی برای تنهایی و راهی برای حفظ آرامش در شرایط دشوار به شمار میرود.
اکنون که نگاهی عمیقتر به اثر میاندازیم، متوجه میشویم که در لابهلای صفحات این کتاب، جزئیاتی وجود دارد که برای علاقهمندان به پیپ بسیار جالب و حتی حائز اهمیت است. یکی از این جزئیات، بدون شک «پیپ رابینسون کروزو» است. پیپی که در دل انزوا و وحشت، به نمادی از امید بدل میشود.
نخستین اشاره به پیپ در کتاب
وقتی رابینسون به جزیره میرسد، عملاً هیچ چیزی با خود ندارد. اما خوشبختانه، یک چیز مهم همراهش است:
«هیچ چیزی همراه نداشتم جز یک چاقو، یک پیپ و کمی توتون درون جعبهای کوچک…»
همین مقدار اندک توتون، او را برای مدتی آرام نگه میدارد. در واقع، کمی توتون در دهانش میگذارد تا گرسنگی را کنترل کند. تجربهای که شاید برای برخی آشنا باشد! در نبود غذا، بوی توتون و مزهی آن برای لحظاتی ذهن را از گرسنگی منحرف میکند و حس تمدن را به آدم بازمیگرداند.
پیپ رابینسون کروزو در اینجا، مانند یک دوست وفادار، از او در نخستین شبهای تنهایی مراقبت میکند.
گمشدن پیپ؛ تناقض بزرگ کتاب
در ادامهی داستان، او مینویسد که آرزوی داشتن پیپ را دارد و در تلاش است تا خودش یکی بسازد:
«میخواستم پیپ داشته باشم، اما ساختنش برایم ممکن نبود…»
این در حالی است که پیشتر اشاره شده بود پیپی در جیب داشت! آیا آن را گم کرده؟ شکسته؟ توضیحی داده نمیشود. این یکی از تناقضهای مشهور کتاب است. از این موارد در داستان زیاد است، مثلاً او از نبود نمک گلایه میکند، اما بعداً به آموزش استفاده از نمک به فرایدی (خدمتکارش) اشاره میکند. این نوع تناقضها شاید به دلیل شتاب در نگارش کتاب باشد، یا شاید دفو به دنبال بیان جنبههای روانی و ذهنی شخصیت بود و تمرکز کمتری بر انسجام روایی داشت.
اما برای ما که اکنون به دنبال پیپ رابینسون کروزو هستیم، این تناقضها نهتنها آزاردهنده نیست، بلکه کنجکاویبرانگیز هم هستند. چرا که نشان میدهند پیپ، تا چه اندازه در ذهن و روان او مهم بوده است.
لذت ساختن پیپ با دست
رابینسون سرانجام موفق میشود پیپی با گل و چرخ سفالگری بسازد:
«هرچند زشت و بدقواره بود، اما دود را از خود عبور میداد و من از داشتنش خوشحال بودم…»
ساخت پیپ برای او چنان موفقیتی بود که آن را یکی از مهمترین دستاوردهایش در جزیره میدانست. پیپ چیزی فراتر از وسیلهای برای دود کردن بود؛ نمادی از تمدن، آرامش و روزمرگی در دنیایی که همه چیزش بیقاعده بود. ساختن پیپ بهدست خود، نماد کنترل دوبارهی شرایط و بازگرداندن نظم به زندگی روزمره است. او در میان وحشت، گرسنگی، تنهایی و خطر، موفق شد لحظهای از آسایش و تمدن را بازسازی کند. اینجا نیز پیپ رابینسون کروزو نقش کلیدی دارد
در دنیای واقعی نیز هنر ساخت پیپ دستساز، بهویژه توسط اساتیدی چون ماسترو رحیمی، گواهی بر تداوم همین روحیهی بازآفرینی تمدن در دل چوب و آتش است. ماسترو رحیمی با بهرهگیری از دانش سنتی و سلیقه هنری، پیپهایی میسازد که نهتنها ابزار دود کردن، بلکه آثار هنری با ارزشی ماندگار هستند. در نگاه او، پیپ تنها یک وسیله نیست، بلکه تکهای از روح سازندهاش را در خود دارد.
پیپ دستساز، به دلیل لمس مستقیم انسان در مراحل طراحی و تولید، برخلاف نمونههای صنعتی، از شخصیت و هویت برخوردار است. همانگونه که پیپ رابینسون کروزو، هرچند زشت و ابتدایی، بازتابی از تلاش او برای زندهماندن و بازسازی آرامش بود، پیپهای دستساز امروزی نیز حامل داستان، احساس و دقتیاند که تنها از دست هنرمند میجوشد. در دنیای ماشینی امروز، همین عناصر انسانی هستند که پیپ دستساز را به یک شیء کلکسیونی و حتی معنوی بدل میسازند.
فراموشی نابخشودنی: پیپهای داخل کشتی
در بخشی از کتاب، رابینسون اعتراف میکند که هنگام غارت کشتی غرقشده، یادش رفته پیپهایی را که در آن بوده بردارد! اشتباهی که هر فرد اهل پیپ از آن وحشت میکند. بعدها هم با جستوجوهای مجدد چیزی پیدا نمیکند:
«پیپهایی در کشتی بود، ولی فراموش کرده بودم آنها را بیاورم… بعدتر هم که برگشتم، دیگر دسترسی به آنها ممکن نبود.»
شاید این غفلت ناشی از اضطراب روزهای نخست و ترس از مرگ باشد، اما از دید یک پیپباز، نابخشودنی است. اگرچه رابینسون سرانجام توانست پیپهایی ابتدایی بسازد، اما حسرت آن لحظهی فراموشی همیشه همراهش باقی ماند.
پیپ، گرانبهاتر از طلا
در اواخر کتاب، او گنجهایی از کشتیهای غرقشده جمع کرده، اما خود میگوید:
«حاضرم مشتی از این طلا را بدهم تا یک دسته پیپ داشته باشم…»
حتی وقتی جسد یک پسر نوجوان را در ساحل پیدا میکند، ارزشمندترین چیزی که در جیبش مییابد نه دو سکه نقره، بلکه یک پیپ است:
«دو سکه داشت و یک پیپ توتون – که برای من ارزشی ده برابر بیشتر از سکهها داشت.»
این جمله، به روشنی نشان میدهد که در شرایط انزوا، اشیایی که در تمدن بیارزش تلقی میشوند، میتوانند به گنجی بیبدیل تبدیل شوند. پیپ برای رابینسون حکم پیوندی با دنیای قدیم را داشت؛ با خاطرات، آرامش، تمدن، و شاید حتی امید
پیپ رابینسون کروزو، در چنین شرایطی، به بخشی از هویت او تبدیل شده بود.
پیپ رابینسون کروزو؛ سفری فراتر از بقا
بسیاری از ما، در نخستین مطالعهی کتاب، فقط درگیر ماجراهای بقا و هیجانهای داستانی شدیم. اما اگر از نگاه یک پیپباز به داستان بنگریم، درمییابیم که این کتاب صرفاً یک رابینسوناد (داستانی از جدایی از جامعه) نیست؛ بلکه یک پیپسوناد واقعی است: ماجرای جدایی از تمدنِ پیپ و تلاش برای بازسازی آن.
در نگاه دوم، رابینسون کروزو داستانی است از مبارزه برای بازسازی لحظات سادهای چون دود کردن پیپ در جهانی ناآشنا. و اگر این تلاش را درک کنیم، میبینیم که پیپ در این اثر، نه یک وسیلهی جزئی، که یکی از قهرمانان اصلی داستان است. او نهتنها برای بقا، بلکه برای حفظ روح و روان خود جنگید. و در این نبرد، پیپ یکی از سلاحهای او بود؛ سلاحی علیه بینظمی، تنهایی و فراموشی.
داستان پیپ رابینسون کروزو، ما را دعوت میکند تا به جزئیات کوچک اما پرمعنا در ادبیات توجه کنیم؛ جزئیاتی که شاید در خوانش نخست به چشم نیایند، اما در لایههای پنهان داستان، شکلی از حقیقت و انسانیت را بازتاب میدهند.
نسخه صوتی این داستان را میتوانید از سورس زیر بشنوید: